آخرین اخبار

آنگاه که اعتقادم بدو راسخ شد : به قلم آقای عبداللهی از کاشان

وقتی در دفتر کار معاون اول یکی از وزارت خانه ها ، با حضور استاندار و چندین نفر از مقامات کشوری و استانی ، گرهی در کار مذاکره افتاد و نزدیک بود که آن جلسه بدون هیچ دستاوردی متلاشی شود و معاون وزیر و سایر حاضران در حال برخاستن و رفتن بودند ! تنها او بود که با اصرار شجاعانه و توأم با شفقت و صداقت ، تمامی مقامات را وادار به نشتن کرد و بازوناش را بر  روی میز فشار داد و گفت : «آقایان ، اجازه دهید این موضوع همین الآن صورتجلسه شود.» و همین اصرار و ابرام مردانه اش موضوع مورد بحث را به نتیجه رساند و تحسین حاضران را بر انگیخت .

    آری ، او «حسینعلی حاجی» ، فرماندار کاشان بود که هنوز معاون استاندار هم در کنار نامش نوشته نمی شد ، زیرا فرمانداری ویژه ، یکی دو سال بعد برای کاشان مصوّب گشت ؛ اما صلابت حاجی فراتر از عناوین القاب بود . خواب و آرام را به یکسو نهاده بود و حُسن مَآب می جست و اطمینان دلش از ذکر الله بر می خواست . سحر خیز بود و گویی کامروایی اش در انجام کارهای خطیر از همین موارد ناشی می شد . او برای انجام وظیفه و خدمت رسانی به مردم سر از پا نمی شناخت . مردی تمام بود و وارسته و واصل که می شد تمامتِ این بیت را در آیینه سیمایش به تماشا نشست :

«صمت و جوع و سحر و خلوت و ذکری به دوام                        ناتمامان جهان را کند این پنج تمام»

 که نه تنها برای شرکت در آن جلسه مذکور ، خواب نیم شبان را بر خود حرام کرده بود ، بل برای حضور در نشست های اداری تهران و یا سایر نقاط و پیگیری کارهای خطیر که فقط با عزم و اراده او منتج به حصول می شد سحرخیزی و شبگیر می کرد و گویی (تتجافی جنوبهم عن المضاجع یدعون ربهم خوفاً و طمعاً) (سجده/۱۶) کار و بار شبانه ی هماره ی او بود ، چنانکه بسیار می شد که هر کس صبحگاهان او را می دید به درستی کم خوابی شبانه را در سیمایش می یافت و تصویر (کانوا قلیلاً من اللیل ما یهجعون) را در وجود او به تماشا می نشست و مهبوت و مغبوط مقام محمودش می گشت که بشاشت انوارش از رخسار او هویدا بود ، چرا که حضرت رب الارباب ، هیچکس را بی تعبد و تهجد و رهسپری با قافله نافله به مهمان سرای محمودش بار ندهد : (من اللیل فتهجد به نافله لک عسی أن یبعثک ربک مقاماً محموداً) (اسری/۷۹).

و هم ازیرا که حاجی جبین بندگی به ساحت کبریایی کردگار سوده بود ستوده ی خاص و عام بود و عارف و عامی به تمامی از او به نیکی یاد می کردند ؛ او از متن مردم برخاست .

زادگاهش «دلیگان» و زادسالش «۱۳۴۱ هـ.ش» است ، در خانواده ای متدین و اهل کار و تلاش . او روستا زاده  است ، با همان اخلاص و صداقت . کارنامه تحصیلات متوسطه اش مُهر و امضای جبهه و گرد و غبار رزم و ایثار و رشادت و بوی باروت و خمپاره دارد و انگبینی در شخصیت تحصیلی و علمی او در تموّج است که شهد و شکّر آن کارشناسی علوم سیاسی و عسل مصفّایش کارشناسی ارشد مدیریت دولتی و سرشار شدن در جویبار دانش پذیری دکتری در رشته مدیریت منابع انسانی است و هم اینک که بدان آستان بار یافته بر آستانه نشسته تا در پناه لطف حق دوره دکتری را یا علی بگوید :

«ما بدان درگه عالی نتوانیم رسید               هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند»

دست علی (ع) به همراهش که باب علم نبوی (ص) است .

**********

     اگر چه آقای حاجی در شهرستان های گوناگون ، فرماندهی بسیج و سپاه و فرمانداری و معاونت استاندار را شهروندی کرده است اما هرگز شهربندِ مسئولیت ها و مقاماتش نشده ، چه آن روز که فرمانده دسته و گروهانی ساده در عرصه های رزم و پیکار بود و چه آنگاه که فرماندهی ناحیه مقاومت در شاهین شهر و لنجان و نجف آباد و حتی کلانشهر اصفهان بر عهده اش بود چه این شش سال اخیر که فرماندار ویژه کاشان و معاون استاندار شد ، هرگز از کسوت سادگی و صفا بیرون نیامد و نخوت قدرت و تبخُّر منصب او را از راه به در نکرد و هیچکس از او دل‌ آزرده نگشت .

«هزار جان گرامی فدای اهل نظر                          که مال و منصب دنیا به هیچ نشمارند

به جان زنده دلان سعدیا که ملک وجود                       نیرزد آنکه وجودی ز خود بیازارند»

    دست و بازویش در حین کار و تلاش و در هنگامه قلم و قدم حکایتگر روزگارانی بود که جانانه و مردانه و سلاح بر دوش ، بر خصم دون می تاخت و جبهه های غرب و جنوب را همپای سایر رزم آوران ، عرصه گُردی و سپهسالاری می ساخت تا بادا که مشمول این کریمه کتاب الله باشد : )إن الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفاً کأنهم بنیان مرصوص (صف/۴)( و تا دیگر هیچ هرزه درایِ یاوه سرایِ ژاژخایِ پلشتِ دیو سیرتِ طمّاعِ متجاوز ، هوسی در دماغ نپزد که در بنیانِ مرصوصِ این خاک پاک رخنه ای آورد ، زیرا پیکارگران حیدر دل و گردان نام آور و رادان مظفّر ، رایت جهاد و آیت داد از کف نیفکنده اند و پیکارشان همچنان پر شور است :

«کنون رزم گردان ایران شنو                 هِزَبران حیدر دل گرم رو

که پیکارشان وه چه پرشور بود              همه یکسره آیت نور بود»

آیت نوری که جاهد مجاهدان آن را بازارگانی می داند که از عذاب الیم باز می رهاند و سکونت در جنات عدن و مساکن طیب و فوز عظیم و فتح قریب را بشارت می دهد : )یا أیها الذین آمنوا هل أدلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب ألیم * تؤمنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله بأموالکم و أنفسکم ذلکم خیر لکم إن کنتم تعلمون * یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الأنهار و مساکن طیبه فی جنات عدن ذلک الفوز العظیم * و أخری تحبونها نصر من الله و فتح قریب و بشر المؤمنین (صف/۱۳-۱۰)(

**********

باری ، پس از دفاع مقدس هشت ساله ، آقای حاجی توانست در چندین ناحیه ، از جمله اصفهان ، ده ها هزار تن نیروی کارآمد و رزم آزموده ی بسیجی را سازماندهی و صف آرایی نماید که «رزمایش بزرگ علویون» یک صفحه تماشایی از آن کتابنامه حماسی بود . نمایش اقتداری که در محضر ولیّ سرفراز ، خامنه ای اهل راز و با اتکال به خدای بی انباز ، دل های شیفته سارانِ اسلام و نظام را به وجد و شور هنباز نمود و آنان را عنان به عنان تا سایه سار بستان سرای قرآن و گفتار کردگار سبحان همراهداری کرد که اهل ایمان را فرمان می دهد :‌ »تا سلاح برگیرند و بندهای پای موزه ها محکم کنند و در صفوفی جدا و با هم ،‌ مهیای کوچ و پیکار باشند : )یا أیها الذین آمنوا خذوا حذرکم فانفروا ثبات أو انفروا جمیعاً (نساء/۷۱)( .

تا اگر به اجبار و ناخواست و ناگاه خصمی معاند تأمیل و تحمیل جنگ و ستیز کرد هرگز گریز نکنند تا ثباتشان ممات دشمن را برات کشد : )یا أیها الذین آمنوا إذا لقیتم فئه فاثبتوا (انفال/۴۵)(

همان که گفتار حکیم توس در شاهنامه سترگ اوست گردان و مردان هماره ایران را :

«بکوشید کاین جنگ آهِرمَن است                               همه درد و کین است و خون خستن است

بگیرید یکسر همه جای خویش                                                 یک از یکدگر پای منهید پیش

میان بسته دارید و بیدار بید                                                       همه در پناه جهاندار بید

هر آن کو شود کشته زین رزمگاه                                           بهشتی بود شسته پاک از گناه»

**********

حسینعلی حاجی به فرمانداری دارالمؤمنین می رود :

در اواخر سال ۱۳۸۴ ، وزارت کشور که توان مدیریتی زائد الوصف و فداکاری های تمام عیار نامبرده را در عرصه های گوناگون دریافته بود از ایشان دعوت کرد تا سمت فرمانداری شهرستان تاریخ ساز ، فرهنگ مدار و دارالؤمنین کاشان را عهده دار گردد ؛ جایگاهی که اندکی بعد در دور اول سفرهای استانی ریاست محترم جمهوری به استان اصفهان و کاشان ، به فرمانداری ویژه و معاونت استاندار ارتقاء یافت :

«چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار                        هر که در دایره گردش ایام افتاد»

    اکنون حاجی این مسئولیت خطیر را با روحیه بسیجی و سلحشوری پیوند می زند تا با گام های مردانه اش ، دوران طلایی را برای مدیریت شهری و فرمانداری کاشان رقم زند که تا همگان مذعن و معترف باشند که دوران زمامداری او در تاریخ قبل و بعد از انقلاب اسلامی برای این خطّه و دیار ، بی نظیر و بی عدیل است ، زیرا کارهایی که او پیش برد و        طرح های ابداعی  ابتکاری که او هدایتگری کرد و اموری که تا سرمنزل حصول راهبری کرد در بسیاری از موارد شگفتی آور تحسین بر انگیز است ، اینک نمونه را چندی از آن ها :

الف) کاهش نرخ ۱۲ درصدی بیکاری به ۶/۷ درصد ، با جذب و تشویق سرمایه گذاران و راه اندازی بنگاه های زود بازده صنعتی و اقتصادی .

ب) راه اندازی و شروع به کار کارخانه عظیم خودرو سازی «سایپا کاشان» با تولید روزانه ۴۰۰ دستگاه خودرو شاخص «تیبا» که نمونه ای از تولید ارزشمند ملی و بومی است .

ج) اختصاص یک سوم پروژه های مصوب استان اصفهان در دوره اول سفر ریاست جمهوری به شهرستان کاشان (ناگفته پیداست که تحقق چنین موضوعی بی تردید حاکی از تدبیر و درایت فوق العاده و پیگری طاقت فرساست.)

د) پیشرفت شاخص های عمرانی ، اقتصادی ، کشاورزی و صنعتی کاشان در این شش سال ، تقریباً برابر با تمام دوران ۲۵ ساله ی قبل از فرمانداری ایشان پس از انقلاب شکوهمند اسلامی .

ه) تدوین نخستین سند چشم انداز  کاشان ۱۴۰۴ هـ.ش به صورت ابتکاری

و) و سر انجام اجرای طرح فرهنگی «سفیران خدمت» برای بازدید از تمامی نقاط روستایی و شهری حوزه فرمانداری کاشان به اتفاق اکثریت مدیران و مسئولان ادارات و بررسی مشکلات و مسائل نقاط محروم و دور دست به تعداد ۲۱۰ مرتبه که حاصل آن گذراندن ۴۰۰۰ مصوبه و اجرایی شدن کامل ۸۰% از این مصوبات بود .

و ده ها و صد ها نمونه از کارهای کارستان و اقدامات و خدمات شاخص که ذکر جمیل آن تا سالیان نَقل محافل و نُقل مجالس این دارالمؤمنین خواهد بود . همان که پیشوای رادمرادن و فداکاران و امام پرهیزکاران و موحدان ، امیر مؤمنان علی بن ابیطالب (ع) در تکمله عهدنامه اش به مالک اشتر ، از آن یاد می کند که مضمون آن بر جا نهادنِ ذکر جمیل در بین عباد  و آثار نیکو در بلاد است : )و أنا أسأل الله بسعه رحمته و عظیم قدرته … من حسن الثناء فی العباد و جمیل الأثر فی البلاد(

    و آری ، مردان و رادمردان اهل درد که در تاریخ بِشکوه این زادبوم دیرنده ، توفنده و پاینده ، چندی از آنان نامی فرا یاد دل ها کرده اند ؛ گاهی امیر کبیروار و رجائی سان پای در رکاب خدمتگزاری نهادند و گاهی چمران وار در عرصه رزم و رشادت پیش تاختند و نرد عشق باختند تا رهاورد رنجشان ، تا رهاورد رنجشان بزرگی و سرفرازی آرمان بلندشان باشد :

«بسا رنج ها کز جهان دیده اند                     ز بهر بزرگی پسندیده اند»

**********

اما ناگفته ها درباره شخصیت و خصال پسندیده حاجی بسیار است :

اینکه در طول مدت ۶۵ ماه فرمانداری خود از غذای بیت المال استفاده نکرده و در آغاز هرهفته غذای خود را به صورت یک بسته حاضری از منزل می آورد و ره توشه آن هفته می ساخت .

اینکه ده ها میلیون تومان حق قانونی شرکت در جلسات و کمیسیون های متداول چشم پوشی نمود تا آزادگی و وارستگی خود را حفظ نموده و وامدار کسی یا گروهی نباشد .

اینکه از تشویقی های پانصد هزار تومانی شورای سازمان ها (تاکسی رانی و اتوبوس رانی و …) به فرماندار و سایر اعضای هیأت مدیره اکیداً جلوگیری می نماید .

    اینکه شماره تلفن همراه او (۰۹۱۳۱۶۱۶۵۹۸) در اختیار تمام مردم بود و حتی گاهی که به دلیل شرکت در جلسات مهم ، توان پاسخ دادن نداشت ، در پایان جلسه ،‌ خودش به شماره افراد زنگ می زد و ضمن استماع درد دلها و مشکلات آن ها برای رفع آن مخلصانه تلاش می کرد و این موضوع مایه عبرت و شگفتی برخی از خواص بود .

«غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید                      کز کجا سر غمش در دهن عام افتاد»

    اینکه در هر شبانه روز حدود ۱۲ تا ۱۵ ساعت کار می کرد و از سپیده دمان آغاز می کرد و تا نیم شبان و گاهی دیرتر چراغ اتاق کارش سوسو می زد .

    اینکه برای رف مشکلات و سرعت بخشیدن به روند پیشرفت ها ، کراراً در مسیر تهران ، کاشان در رفت و آمد بود و دست کم هر ۱۵ روز با یکی از وزیران و رؤسای سازمان ها و معاونان آن ها دیدار و گفتگو داشت و بسیاری از آنان را چندین مرتبه به کاشان دعوت می کرد که قاطبتاً پس از حضور در این شهر و مشاهده پیگیری ها و سخت کوشی های او و کاروان مدیران تحت امرش ، می گفتند : «اگر تمام فرمانداران مانند آقای حاجی بودند بسیاری از مشکلات کشور حل می شد.»

 اینکه جلسات اداری را از ساعت ۱۶ تا ۲۲ منعقد می نمود تا در ساعات اداری خللی برای مراجعان به ادارات پیش نیاید .

اینکه خود را خادم و نوکر مردم می دانست و بین فقیر و غنی و … از لحاظ برخورد ، تمایزی قائل نبود و برای عموم طبقات و ایثارگران احترام فوق العاده قائل بود .

اینکه با هیچکس اهل رودربایستی نبود و تمام وظایف و مصوبات مربوط به دستگاه های اداری شهرستان را قاطعانه و بی اغماض از مدیران پیگیری و حتی گاهی آنان را بازخواست می نمود .

اینکه به صورت ناگهانی و سرزده از کار و فعالیت های سازمان ها و ادارات سرکشی و بازدید می نمود .

اینکه بسیار اهل مشورت بود ، خاصه با نخبگان و تحصیل کردگان جوان و طرفدار جدی سپردن مسئولیت ها به جوانان بود .

اینکه هرگز کسی از ا دروغی نشنید و هر حرف و سخنی که می گفت صادقانه بدان عمل می کرد .

اینکه هر کجا انحراف و کژی از حق و قانون و اجحاف بر مردم به ویژه محرومان را می دید ، بی درنگ علیه آن فریاد بر می آورد .

اینکه به دلیل همین سجایا و مکرمت ها و این همت بلند ، بارها به عنوان فرماندار نمونه در سطح کشور معرفی گشت.

آری اینها ، همه و همه سندهای گویا و ناطقی دارد به تعداد قریب چهارصد هزار تن اهالی شریف کاشان که از نزدیک این خصال بی مثال را شاهد و سامع بوده اند و اینک مِدحَت سرایان متحدّ ثانِ خدمات و تلاش های مخلصانه و حیرت زده کمالات و جوانمردی اویند و سعدی وارش خطاب می کنند :

«شهری متحدّ ثان حُسنت                            الا متحیران خاموش

گفته است تو را هر آنکه گفته است                     رفتی و نمی شوی فراموش»

**********

حاجی ، قافله سالار سفیران خدمت

گویی نمی شاید این دفتر را به پایان آورد و از حکایت سفیران خدمت ، روایتی نیاورد .

    کاروانی از مدیران و رؤسای ادارات کاشان با چندی از معاونان و کارشناسان ، سی چهل ، بل پنجاه نفر به قافله سالاری و فرمان فرمایی فرماندار ، بی روی و ریا و نجیب وار عازم بود . چندی دوشنبه ها و چندی روزی دیگر ، رأس ساعت ۱۶‌ ؛ به سمت و سویی ؛ گاهی به سوی شهرهای تابع شهرستان و دهستان های بزرگ و گاهی روستاهای کوچک و محروم و دور و دیر آشنا ؛ آنجا که در دهه های پیشین ، مردمانش حتی رنگ و نمایی از قواره ی یک مأمور ساده دولت را هم در اتاقشان ندیده بودند . اینک فرماندار و معاون استاندارشان را با قطاری از مدیران و مسئولان در کنار خود می یافتند که بی هیچ ادعا و به اختیار آمده بودند تا بر دستان پینه بسته رخسارهای چروکیده شان بوسه زنند و در حد امکان و توان ، مشکلاتشان را گره گشایی کنند و زنگ غم از چهره های تکیده آنان بزدایند .

    همه آمده بودند گویی قاطبه و بیشینه ای از یک شورای اداری یا برنامه ریزی هستند که درها را بر روی مردمان رنج دیده روستاهای شهرستان گشوده اند و اینک به جای آنکه مسئولان سخن بگویند ، آمده اند رسول وار گوش باشند و               متّقی سان بشنوند ! چرا که این شیوه کارمایه ختم رسول (ص) و سرمایه متقیان است در کتاب کریم ، تا رحمتی باشد مَر مؤمنان را و هم نشانی از تقوا : )و یقولون هو أذن قل أذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین رحمه للذین آمنوا منکم (تؤبه/۶۱)( . )فاتقوا مااستطعتم و اسمعوا … (تغابن/۱۶)( .

اما در هر کدام از مناطق ، ابتدا به سبک متداول تا پیش از اذان مغرب ، دیداری میدانی و به صورت دست جمعی از محلات و طرح های مورد درخواست و لازم الإجراء صورت می گرفت و مسئولان ، بعینه و از نزدیک با مجموعه ی مشکلات اهالی آشنا می شدند ؛ آنگاه به محض کشیدن بانگ «الله اکبر» از هر کار دل می بریدند و می شتافتند برای «خیر العمل» و دوش به دوش روستائیان و کشاورزان در مسجد آبادی اقامه ی عشق می بستند .

پس از معاشقه و مغازله با معبود ، فرماندار و همراهانش زانو به زانوی مردمان می نشستنند و ساعاتی تا دیرگاه مسائل و مشکلات و درد دلهای آنان را استماع می نمودند . آنگاه مدیران حاضر در مجلس به ترتیب و تنسیق خاص به پاسخگویی و ارائه راهکار برای حل و فصل مسائل می پرداختند و در بخش پایانی آقای حاجی پشت تریبون می رفت تا ضمن جمع بندی تصمیمات اتخاذ شده برای عمران و آبادی روستا ، وظایف هر کدام از دستگاه های اداری در قبال آن منطقه را در حضور مسئولان آن ها گوشزد نموده و دستور تنظیم صورتجلسه را صادر می کرد ، ضمناً مدت زمان لازم برای اجرای هر کدام از موارد مصوب را نیز متناسب با حجم کار و سهولت و سختی پیگیری آن مشخص می نمود و ضمن ابلاغ شفاهی به صورت مکتوب نیز به تمام ادارات ارسال می گشت و نسخه ای از آن صورتجلسه و مصوبات در تابلو اعلانات مسجد نصب می گردید تا خود اهالی و یا نمایندگان آن ها پیگیر انجام و به نتیجه رسیدن دستورات مصوب باشد .

ناگفته پیداست که اجرای این طرح هفتگی ، باعث رونق گرفتن و تسریع خدمات رسانی به نقاط محروم و روستاهای دور و نزدیک شهرستان شده و شور و نشاط و هیجان خاصی بین مدیران و کارشناسان هر دستگاه ایجاد نموده بود ، چرا که باید حتماً طیّ زمان مشخص شده ، موضوع یا پروژه ی مربوط به خود را در هر کدام از مناطق اجرا نمایند ، زیرا در غیر اینصورت مورد بازخواست و پیگیری اهالی و متعاقباً مؤاخذه شدید فرماندار و همه ی پیامدهای آن قرار می گرفت ، ضمن اینکه تعهد شرعی و قانونی و شور انقلابی آنان نیز که جانی تازه یافته بود خود محرکی دیگر بود که داستان ایثار و فداکاریهای آغازین انقلاب اسلامی را برای خدمات رسانی به محرومان تکرار و تذکار می کرد و اینها نبود و نشد مگر از انگشت اشارت حاجی ! و جانی تازه که او در کالبد ها دمید و نوید داد و عزم ها را جزم کرد :

«عکس روی تو که در آیینه جام افتاد                      عارف از خنده می در طمع خام افتاد

حُسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد                 این همه نقش در آیینه اوهام افتاد

این همه عکس می  و نقش نگارین که نمود           یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد»

گفتنی است سخنرانی فرماندار در پایان جلسات که معمولاً به نیم شبان می انجامید ، آنقدر صادقانه و   تأثیر گذار بود که اولاً خستگی ۱۷ یا ۱۸ ساعته را از تن مسئولان به در می کرد و آنگاه اهالی محترم با شنیدن جان مایه کلامش به قدری مشعوف و دلگرم می شدند که نشانه های شکرگزاری به درگاه پروردگار را می شد در سیمایشان به خوبی دید ، زیرا حاجی از امام راحل (ره) می گفت و از مقتدای بیدار دل ، آن رهبر کامل عامل ، خامنه ای عادل فاضل و واصل که اهل دل ، دل و جان در چنبر آن زلف دوتایش دارند . آنگاه از اقتدا نظام در بیرون و درون می گفت و سپس صادقانه و شفاف میزان توانمندی و امکانی که در زمینه اعتبارات برای هزینه کردن در اختیار دستگاه های شهرستان است را بر می شمرد و اگر هم در جایی نیاز و درخواستی مطرح شده بود که برآوردن آن از مقدورات فرماندار و سایر مسئولان شهرستان خارج بود ، مشفقانه و مهربانانه برای حاضران تشریح و تبسیط می کرد تا حس رضایتمندی و خرسندی در وجودشان نقش می بست ، که این شیوه ی گفتار در سخنرانی فرماندار ، تداعی گر نوعی از اخلاق و گفتار پیامبری بود که خداوندش آن را )قول میسور( می خواند : )و إما تعرضنَّ عنهم ابتغاء رحمه من ربک ترجوها فقل لهم قولاً میسوراً (أسری/۲۸)(

    و آری ، بشاشت وجه همراه با تبسمی نمکین و توأم با گفتاری لین و مهر آگین از وی‍ژگی های او بود تا پروانگان بتوانند بی پروا بر گرد شمع وجودش گردند : )فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک (آل عمران/۱۵۹)(

**********

    اگرچه طرح سفیران خدمت در هر هفته یکبار انجام می شد اما باید گفت : تمام ایام ماه ها و سال های فرمانداری آقای حاجی به سفارت خدمت می گذشت . او با دردهای مردم ، دردمند و با رنج های آنان رنجور بود .            او به درستی می دانست باید در بین مردم باشد تا فریاد دادخواهان بشنود و فغان و خروش دردمندان را با جان خود نیوش کند ، چرا که خواستگاه او سرزمین و فرهنگی بود که بیش از هشتصد سال قبل شاعر نصیحت گویش «سعدی» فرمانفرمایان روزگارش را چنین گفته بود :

«تو کی بشنوی ناله ی دادخواه                    به کیوان برت کله ی خوابگاه

چنان خُسب کآید فغانت به گوش                اگر دادخواهی برآرد خروش»

که لاشک این آموزه ، آمیزه ای از منشور علی (ع) دارد ، آنجا که آن مولای دردمندان و مهربان مهربانان از فرماندارش می خواهد تا از مردم چهره نپوشد و دور از دسترسشان نباشد تا آگاهی و بی اطلاعی از امور گرفتار نیاید : )و أما بعد هذا فلا تطوّلنّ احتجابک عن رعیتک فإنّ احتجاب الولاه عن الرّعیه شعبه من الضّیق و قله علم بأمور (نهج البلاغه/عهد نامه مالک اشتر(

**********

    اینک این حاجی است و کار و بار و رفتارش که اندی از آن در گفتار کردیم ؛

«این شرح بی نهایت کز زلف یار گفتیم                    حرفی است از هزاران کاندر عبادت آمد»

او در بارگاه )إبتغاء مرضات الله( با اشتراء جان و خان و مان ، به میدان آمد ؛ چندی به رزمندگی و چندی به کوشندگی ، عمار سان کوشید و اشتر آسا جوشید تا مؤمنان دارالمؤمنین و بل تمامت ایران زمین بدانند که منادیان ولایت               علی (ع) و حامیان زعامت سید علی این چنینند .

«خنک آن که آسایش مرد و زن                گزیند بر آسایش خویشتن

کسی نیک بیند به هر دو سرای               که نیکی رساند به خلق خدای»

و اکنون او ایستاده است بر همان پیمانی ازلی و عهد اولی که با خدا بسته و با اسلام و نظام و امام ؛ و همچنان در راه است با کاروان شهیدان و با )رجال صدقوا( . )فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً (احزاب/۲۳)(

    تا آنگاه که انتظار سر آید و آن نگار تک سوار در رسد و دلهای بی قرار را غمگساری کند :

«زهی خجسته زمانی که یار باز آید                       به کام غمزدگان غمگسار باز آید

به پیش خیل خیالش کشیدم ابلق چشم                 بدان امید که آن شهسوار باز آید

مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد                      بدان هوس که بدین رهگذار باز آید

دلی که با سر زلفین او قراری داد                             گمان مبر که بدان دل قرار باز آید

چه جورها که کشیدند بلبلان از وی                                  به بوی آنکه دگر نوبهار باز آید

زنقش بند قضا هست امید آن ، حافظ                  که همچو سرو به دستم فگار باز آید»

**********

سلام و ثنای خداوند بر آن شهسوار ملک وجود و بر یاران و منتظرانش باد .

2 پاسخ به “زندگی نامه”

  1. احسان دستجردی گفت:

    بسمه تعالی .انشا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لله از یاران امام زمان قرار گرفته و پایداریشان بر این عزم راسخ همچنان ادامه یابد .دوست دارم حاجی را سال آینده در نمایندگان اصفهان و به صورت سرلیست اصفهان ببینم .انشا الله

  2. احسان دستجردی گفت:

    بسمه تعالی .انشا‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌لله از یاران امام زمان قرار گرفته و پایداریشان بر این عزم راسخ همچنان ادامه یابد .دوست دارم حاجی را سال آینده در نمایندگان اصفهان و به صورت سرلیست اصفهان ببینم .انشا الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *